نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خویش


به اطلاع خدا صلح کن ز شهرت خویش

ز ارتکاب گنه نیست شرمگینان را


خجالتی که مراهست ازعبادت خویش

دهان سایل اگر پرگهر کنم چو صدف


چو ابر آب شوم ازقصور همت خویش

بهشت اگر ز در خانه ام گذار کند


قدم برون نگذارم ز کنج خلوت خویش

درین جهان پرآشوب اگر حضوری هست


ازان کس است که قانع بودبه قسمت خویش

گرت هواست که فرمانروا شوی صائب


مپیچ ازخط فرمان، سر اطاعت خویش